این روز ها ناراحتم از اینکه نمی توانم به خودم برسم
و شرایط نمیذاره که به فکر خودم باشم!
شاید اینگونه فکر کردن اشتباه باشد اما فکر می کنم 
در خیابان ها، اماکن و همه جا که آدم های آشنا و نا آشنا
با من روبرو می شوند، من را فردی خسته کننده، تکراری، به درد نخور و . می بینند!
شاید گاهی که با پلیس روبرو می شوم، 
نگران می شوم که به اندام لاغر و چهره خشنم شک نکنند!
کسی که عاشقش شدم؛ به او حق میدهم که هرگز عاشقم نشود
و بدم نمی آمد لااقل از صورت و تنِ من خوشش بیاید؛ یک هوس رانیِ تمام و کمال!
اما هیچ شانسی ندارم. بنابراین اینبار خودم رهایش می کنم!
پ.ن: بخشی از دفتر خاطراتم!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تبسد باربری در گیشا parsaa مارشال | متفرقه ترین وب ایران دستگاه چاپ بنر یک آهنگ | دانلود آهنگ و نوحه وبسایت شخصی غلامرضا ملک نژاد . موومان هیچ‌اُم: سکوت